یاسین جونیاسین جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

عشق مامان و بابا

پسر نازنین و مهربونم

امشب که الان که این مطالب رو برات مینویسم ساعت 2:35 نصف شب هستش و تو خواب نازی عزیز دلم. خیلی خوشحالی عزیزم چون دایی جون اومده خونمون و  کلی باهم بازی کردین وبرنامه کودک دیدین . عشقم تو خیلی نازی ومهربونی .وقتی دایی علی خوابیده بود رفتی بوسش کردی و بغلش  کردی وخوابت برد. خوابهای خوب و قشنگ ببینی .عروسک ناز من....................... عاشقانه دوستت داریم ای همه هستی زندگی من                                       ...
22 مهر 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دلم امیدوارم مامانی که همیشه سلامت و خوشحال باشی . تازگی به این خونه جدید اومدیم و تو یه دوست خوب به نام فاطمه جون داری که با هم خیلی خوب هستید. بعداز ظهر ها میبریمتون پارک و کلی بازی میکنید.چند روز پیش که رفته بودیم پارک حدودا ٥ ساعت تو پارک بودیم ولی بازم موقع اومدن بهانه میگرفتین.بعدش هم که اومدیم خونه همش سراغش رو میگرفتی. دوستون داریم فاطمه جون و یاسین جون.      ...
16 مهر 1392

مسافرت شمال

سلام بهترین همدمم ببخشید عزیز دل مامانی چند وقتی که نتونستم برات مطلب بنویسم . اونقدر باهات بازی میکنم و من و بابایی رو سرگرم کردی که نمیدونیم لحظه ها چطور میگذره. مامان عسل چند وقت پیش همگی خانوادگی رفته بودیم شمال وخیلی خوش گذشت وتو کلی بازی کردی البته ماسه بازی چون هر کاری کردم داخل اب نیومدی . اولین باری بود که همگی دسته جمعی رفته بودیم ودوستان و همسفران خوبی داشتیم که از بودنشون لذت بردیم. واقعا مسافرت خوبی بود........................................................  
10 مهر 1392
1